یه شوهرم نداریم که نگران رفتنش به جنگ و کشتهشدنش تو جنگ باشیم
یه شوهرم نداریم باهاش بریم انقلاب و انقلاب بهپا کنیم
یه شوهر نداریم که برنامه بریزیم برای تولدش سورپرایزش کنیم
یه شوهرم نداریم با هم بریم پیانوهای مختلف ببینیم و تصمیم بگیریم یه خوب و قشنگشو برای خونهمون بخریم.
یه شوهرم نداریم سرما رو باهاش تقسیم کنیم :|
یه شوهرم نداریم که ترجمهها و مقالههای دانشگاه رو بندازیم گردنش :|
+ این وبلاگ هنوز خواننده داره؟
یه شوهرم نداریم که چهل بار اومده باشه خواستگاریمون و موقع جر و بحث هی اینو به رُخِش نکشیم و حرص بخوریم :|
نکنه فکر کردین قراره به رُخِش بکشیم؟ نه دوستِ عزیز! به هر حال یه فرقی با بقیه داشتم که چهل بار اومده خواستگاریم دیگه! د:
با شوهر خود نیز مثل یک کتاب رفتار کنید، فصلهای خسته کننده را اصلاً نخوانید.
سونی اسمارت
یه شوهرم نداریم بهش بگیم بشینه، بشه مدلِ نقاشی مون!
پیوست| نویسندههای دیگه رو ندیدین احیاناً؟ مسافرت َن یعنی!؟
یه شوهرم نداریم که توی شوخی، وسط ایده دادن ِش، خیره شیم به دوربینِ ذهنیِ سمت دیوار و بگیم:
"خُل ه! شوهرم خُل ه!"
-دلم آسمونِ پر ستاره میخواد
+تا ماشینو حاضر میکنم یه خرده خوراکی بردار. میریم کویر.
بیا ببین این تیر که مثل تیرِ در کمان، رفت و برنمیگردد، چه غمناک بود... نویدِ برنگشتن غمها را بده...
نویدِ روزهای خوبِ در راه...
یه شوهرم نداریم که وقتی عضو یه وبلاگ گروهی میشیم بیاد بهمون تبریک بگه و تشویق مون کنه برای نوشتن!
پیوست/ عیدتون مبارک
البته با درنظر گرفتنِ صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت