شرلوک هلمز در خیابون ها قدم میزد. صبح هنگامی که دید مردم زیادی جمع شدن. انها دور بدن یک زن مرده حلقه زده بودن.
او بدن را بازرسی کرد و یک کیف پول یافت. اسمش آنا بود و او با همسرش تماس گرفت. شوهرش گوشیو برداشت و شرلوک گفت همسرت مرده.
شوهرش گفت امکان نداره
شرلوک گفت لطفا بیاین اینجا و مرگشو تایید کنین
شوهرش گفت باشه و تلفنو قطع کرد
بعد از 10 دقیقه شوهر اومد و جسد رو دید و شروع به گریه کردن کرد
شرلوک به افسر پلیس نگاه کرد و گفت شوهرش رو بازداشت کنین. او قاتل است
چرا؟
جواب فرعی همون آدرسه هست ولی جواب اصلی اون گریه کردنه :)))))))
تا حالا از این زاویه به قضیه نگاه نکرده بودم
اصن انگار سابقه و تجربه دارین تو این قضیه
نکنه که مردا برا مرگ زنشون گریه نمیکنن؟
نه بابا برای رد گم کنی باید بیشتر گریه کنه
از هوش سرشارم استفاده می کنم و می گم به این خاطر شوهر قاتل بوده که بدون پرسیدن آدرس از پلیس،میاد سر صحنه قتل.پ خودش قاتل بوده ک مکانو می دونسته دیگه!حواسم باشه خانممو کشتم از این سوتیا ندم
بله درسته
هوشتون خیلی سرشاره
دلتون میاد خانمتونو بکشید آخه؟
آقا من بگم؟ من بگم؟ من بگم؟
چون شرلوک آدرس رو به شوهره نداده بود و شوهره خودشو رسوند بالای سر جسد زنش
آفرین, آفرین
حتما سر راه لباس مشکی پوشیده بوده .
نه بابا, خارجکی جماعت مگه لباس مشکی می پوشه
از اونجا فهمید که بدون دادن آدرس بهش گفته بیا اینجا(؟) اینجا کجاس؟ فقط قاتل میدونسته
درست گفتم؟
احسنت!
خخخخخ...
شرلوک ادرس نداده بود بهش...
آره :)